سورل ارمندسورل ارمند، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره

khosh amadid be weblogam

تقدیم به پسرم

سلام پسر گلم تصمیم گرفتم واست وبلاگ درست کنم تا برات از روز اول که متوجه شدم تو رو باردارم برات تعریف کنم که بزرگ شدی بخونی مامان و بابا خیلی دوست دارن عزیزتر از جانم   ...
7 دی 1391

بدون عنوان

راستی مامانی اسم دکتر خانم دکتر عبدالهیان بود اونروزی که بدنیا اومدی خانم دکترت تازه از مکه اومده بود و تو اولین بچه ای بودی که بعد از مکه برگشتن بدنیا اوردت تو از همه طرفه هدیه خدای واسه من  
18 مهر 1391

بدون عنوان

مامانی 17 آبان از صبح درد داشتم گل خشگلم عجله داری واسه بدنیا اومدن ساعت 9 شب رفتم بیمارستان که گفتن تو عجله داری و داری میای خیلی خوشحالم که به روز تو اغوشت کشیدنت نزدیک شدم چون ساعت 6 غذا خورده بودمک دکتر گفت تا ساعت 12 باید صبر کنیم ساعت 12 رفتم اتاق عمل پسرم مامانی خیلی شیک و باکلاس رفت تو اتاق عمل . ارایش کرده و موهامم بافت کرده بودم  91/7/18 گلم ساعت 00.40 بامداد به دنیا اومدی پسرم مبارک بدنیا اومدنت افتخار پا گذاشتنت به زندگی و به برگ ریزون پاییز دادی مامانی وقتی اوردنت کنارم انگار خدا تمام خواسته هامو براورده کرده بود دیگه هیچ آرزومی تو ذهنم نبود سالم بودن تو و سالم به دنیا اومدنت بزرگترین ارزوم بود که بر...
18 مهر 1391

بدون عنوان

مامانی 7 ماهگی که تمام شد خانم دکتر آمپولای که میزدم و قطع کرد تو نوبتای بعدی هم همه چیزت عالی بود و 20 آبان تاریخ بدنیا اومدنت شد من منتظرتم عزیز تر از جانم  
16 مرداد 1391

بدون عنوان

٣١ تیر رفتم دکتر دور سر و ستون فقرات و استخوان رانت و اندازه گیری کرد و گفت همه چیز عالیه و خوب رشد کردی ضربان قلبت هم خوب بود و باز شنیدم گل پسر خودمی مامانی چون بزرگ شدی و دیگه تو عکس جا نمیشی دکتر عکس نمیده پیش خودش نگه میداره  
31 تير 1391

بدون عنوان

مامانی 29تیر واسه اولین بار بابای تکون خوردنتو حس کرد ساعت 2.30 شب داشتی تو شکمم مامانی شیطونی میکردی و بابای حس کرد تکون خوردنتو پسرم واسه بدنیا اومدنت دارم لحظه شماری میکنم واسه اون وقتی که تو بغلم بگیرمت و ببوسمت و تنت و بو بکشم و بهت شیر بدم اون لحظه زیباترین لحظه تمام عمر منه  منتظر اون لحظه هستم
29 تير 1391